سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عـطر ظهــور

آنکه تو را ندارد چه دارد و آنکه تو دارد چه ندارد؟

بالاخره همه ی ما یه روزی رفتنیم.....

بنام کسی که از همه مرا بیشتر دوست دارد....

 

(این قصه رو حتما بخونید ضرر نمیکنید)

تازه به خیلی چیزا هم پی میبرین

 

دل نه اجبار میپرسد نه نصیحت....

ان که لایق دوست داشتن است را دوست میدارد

 

اومد پیشم حالش خیلی عجیب و غریب بود فهمیدم با بقیه وقتا فرق میکنه.

گفت:رفیق یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه

گفتم:چشم اگه جوابشو بدونم خوش حال میشم بتونم کمکت کنم.

گفت:من رفتنی ام؟

گفتم :یعنی چی؟

گفت :دارم میمیرم

گفتم: دکتر رفتی"خارج از کشور؟

گفت:نه همه دکترا اتفاق نظر دارن"گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد

گفتم:خدا کریمه ...انشاءالله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگام کردو گفت :اگه من بمیرم ...خدا کریم نیست؟

فهمیدم ادم فهمیده ایه و نمیشه کلاه سرش گذاشت و الکی امیدوارش کرد

گفتم :راست میگی!حالا سوالت چیه؟

گفت:من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم....

از خونه بیرون نیومدم...کارم شده بود تو خونه موندنو غصه خوردن

تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم!

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم

اما من با مردم فرق داشتم..چون من قرار بود برم و انگار این حال من و کسی نداشت ...

خیلی مهربون شدم "دیگه رفتار های غلط مردم  خیلی اذیتم نمیکرد

با خودم میگفتم بزار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن

اخه من رفتنی ام و اونا انگار موندنی

سرتونو درد نیارم من کار میکردم ولی حرص نداشتم

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم

گدا که میدیدم از ته دل خصه میخوردم و بدون اینکه حساب و کتاب کنم  بهشون کمک میکردم

مثل پیر مردا برای همه ی جوونا ارزوی خوشبختی میکردم...

الغرض اینکه این ماجرا منو ادم خوبی کردو مهربون شدم

حالا سوال من اینه که من بخاطر مرگ خوب شدم و ایا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟

گفتم :بله "اونجوری که میدونم و به نظرم میرسه

ادما تا دم رفتن و مرگ خوب شدنشون واسه خدا عزیز و مهمه

ارام ارام خدا حافظی کردو تشکر وقتی داشت میرفت گفتم:راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت:معلوم نیست بین یک روز تا چندهزار روز .....

یه چرتکه انداختم  دیدم منم تقریبا همین قدر وقت دارم با تعجب گفتم:

مگه بیماریت چیه؟

گفت:بیمار نیستم.

گفتم :پس چی؟

گفت:فهمیدم بالاخره یه روز مردنی هستم-

رفتم دکتر گفتم میتونید کاری کنید که من اصلا نمیرم!گفتن نه!

گفتم خارج چی؟ بازم جواب دادن نه!

خلاصه دوست عزیز ما رفتنی هستیم .

وقتش فرق میکنه که کی باشه؟

اگه این پیام رو خوندی بدون که خدا خیلی تورو دوست داشته

که امروز  زنگ خطرو برات به صدا در اورده

 

 

دوستان من هم رفتنی ام مرا ببخشید از صمیم قلب ...حلالم کنید

 

 

 




[ چهارشنبه 93/6/12 ] [ 5:8 عصر ] [ شهیده ] نظر